
تو از جاده ی خیال من می گذری
و جاده ی خیال من سرسبزی را به تن سرد و عریان خویش می پوشد
و لبخندی از یاد خاطره ها برصورتم نقش می بندد
و برقی از شوق و امید در چشمانم می درخشد،
گاه به خود می نگرم و به آرامش وجود تو که مرا فرا می گیرد...
(دل نوشته ای از گذشته برای تو...)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: